Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دنیای رویایی

تابلو نقاش را ثروتمند کرد...

شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد..

کارگردان جایزه ها را درو کرد...

اما...اماهنوز سرچهار راه واکس میزند کودکی که بهتریت سوژه بود.

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت2:53توسط فاطمه روشنی | |

دختره استاتوس گذاشته:

آدم 800تا بشقاب بشوره اما گیر یه دونه قابلمه ی سوخته نیوفته،کصافط!خیلی عوضیه اصلا تمیز نمیشه...

یعنی از ته دل گفته بودش پشت این جملش یه کوه درد بود...

بیاید به خاطرش یه دقیقه سکوت کنیم:|

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت2:47توسط فاطمه روشنی | |

دختره 13 سالشه اومده فریاد گذاشته که از درد تنهایی بمیر اما زاپاس عشق کسی نشو........

خب سوالی که پیش میاد اینه که:

عروسک این بچه رو کی ورداشته؟:| :|

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت2:6توسط فاطمه روشنی | |

 

+نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:40توسط فاطمه روشنی | |

معلم : 10 تاسيب داريم من 9 تاشو ميخورم ، چند تا سيب ميمونه؟ بچه: همون يكي روهم بردار بخور بدبخت سيب نخورده !

+نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:39توسط فاطمه روشنی | |

 

+نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:37توسط فاطمه روشنی | |

پسر : عشــــــقم 1 عکس خوشگل از خودت واسم بفرست
دختر: چشم..ولی تو هم محض احتیاط 1 عکس از خواهرت بهم بده عجقم...
شیطون سرپا ایستاد سیگارشو خاموش کرد و دست مرتبی به افتخار دخترک زد..
پسر بدون معطلی و فوری عکس اون یکی دوست دخترشو فرستاد.
بیچاره شیطون رو آورد به مصرف مواد مخدر و شیشه...
دختر: وای mc عزیزم. الان عکسمو واست ایمیل میکنم و عکس دوستشو فرستاد.
پسرک خوشحال وقتی ایمیلشو باز کرد عکس خواهرشو دید!!!

خلاصه این رابطه مجازی باعث شد شیطون ادامه تحصیل بده.بعد از ظهرا هم چند تا کلاس تقویتی گرفته..!!

..........

+نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:37توسط فاطمه روشنی | |

پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!

دختر: توباز گفتی ضعیفه؟

پسر: خب… منزل بگم چطوره؟

دختر: وااااای… از دست تو!

پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟

دختر:اه…اصلاباهات قهرم.

پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟

دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟

پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.

دختر: … واقعا که!

پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟

دختر: لوووس!

پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!

دختر: بازم گفت این کلمه رو…!

پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم

اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!

دختر: من ازدست توچی کارکنم؟

پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب

ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!

دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت

حسودیم میشه!

پسر: صفای وجودت خانوم!

دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون…
برای

 سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها…

 برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن

نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!

پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن

آسمون چشمای تو… برای بستنی شاتوتی هایی که

باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم

ومن مردش بودم….!

دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”

پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

دختر: ولی من که بور بودم!

پسر: باشه… فرقی نمی کنه!

دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات

رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…

پسر: …

دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟

پسر: …

دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…

پسر: …

دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…

پسر: خدا… نه… (گریه)

دختر: چراگریه میکنی؟

پسر: چرا نکنم… ها؟

دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه…

جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…

پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو

کنار بزنه که گریه نکنم…

دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا

پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم…

ولی نمی تونم بخندم

دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟

پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد…

ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم…


دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …

پسر: …

دختر: دوباره ساکت شدی؟

پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!…

یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!

تک عروس گورستان!

پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!

اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…

نه… اشک و فاتحه

نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بای کوچ کرده ی من…

دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام….

و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!

نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!

بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب

+نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:33توسط فاطمه روشنی | |

قبل از آن که خیلی دیر شود به زمین اجازه نفس‌کشیدن بدهید

www.iranfars.ir گروه ایران فارس



۷۰ درصد مواد پلاستیکی به دریا ریخته می‌شود

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


دریا دیر یا زود انتقامش را از شما خواهد گرفت

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


باید هر چه زودتر فکری به حال آلودگی آب‌ها کرد

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


زمانی که کسی در حال رانندگی است با او تلفنی صحبت نکنید

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


قبل از آن که دیر شود به افرادی که جایی برای زندگی ندارند کمک کنید

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


این که یک کودک جایی برای زندگی نداشته باشد ناراحت‌کننده است

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


این مرد با زباله‌هایی که همه‌جا ریخته می‌شود در حال صدمه‌رساندن به حیوانات است

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


باید به این کودکان کمک شود تا خانه و مدرسه‌شان را دوباره بسازند

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


نتیجه حتمی آلودگی دریاها

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


کارگران، ابزار نیستند چراکه آن‌ها از حقوق انسانی برخوردارند

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

            

            دوستان من ازخودتون شروع کنید و این کارها را انجام ندهید...

+نوشته شده در دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:34توسط فاطمه روشنی | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:33توسط فاطمه روشنی | |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد